چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بیرحم ترین زاویه ی ساطورم
علیرضاآذر
«نقطهی مقابل افسردگی خوشحالی نیست، بلکه شورِ زندگی است، و چیزی که در آن لحظه از من رخت برمیبست، شور زندگی بود.» اندرو سالمون، نویسنده، در نطقی قدرتمند و در عین حال تخریبگر، شما را به تاریکترین گوشههای ذهنش در سالهایی میبرد که با افسردگی دست و پنجه نرم میکرد. دورانی که انگیزه او برای سفری روشنگر به گوشه و کنار جهان شد تا با افراد مبتلا به افسردگی گفتوگو کند-- تا در کمال تعجب دریابد، هر چه بیشتر از خودش حرف میزند، افراد بیشتری برای گفتن داستانهای شخصیشان تمایل نشان میدهند.
روزِ میلاد منست
آمدهام دست کشم
به سر و روی عرق کردهی دنیای خودم
سختمه ولی مرتب خودمو دلداری میدم میگم محیا قوی باش تو با این چیزا کم نمیاری اینا رو به جون میخری که آخرش وقتی یه آدم درجه یک شدی، کلی داستان واسه تعریف کردن داشته باشی.
من میدونم باورِ من خیلی قوی تر از اون شیش قلم قرصیه که دکتر بهم داد. من میدونم وقتی خودم بخوام رویامو بسازم، شاید روزی صدبار فکر خودکشی بزنه به سرم ولی آخرش موفق میشم.
میخوام رو پاهای خودم وایسم
من و این سگ سیاه افسردگی میخواییم دوتایی بریم تا نوک قله. این تصمیم منه. ما با هم میبریم.
قبلنا فکر میکردم مردا خیلی ساده عاشق میشن و زوج خودشونو پیدا میکنن و داستان تموم میشه. ولی یاد گرفتم قضیه چیز دیگه ایه. اتفاقا مردا این آپشنو دارن که در عین اینکه رسما همسر یه خانم هستن، معشوقه نفر دومی هم باشن و از اون طرف واسه آدم سومی جوری نقش بازی کنن که انگااااار شیفته و شیدا شن ولی در حقیقت حس خاصی به اون شخص نداشته باشن.
شاید باورش واستون سخت باشه ولی من دیدم که عین خربزه میگن دوست دارم و بهمان و اتفاقا هیچ حسی به طرف ندارن! اقا من اینو همین دیشب تجربه ش کردم. بهش میگم اگه منو نمیخواستی خب واسه چی گفتی بهم ازت خوشم اومده؟ میگه خب گفتم که بشناسمت بیشتر و ببینم کی هستی اینا.
یه لحظه وایسین. اون بازیه یادتونه که هر کی واسه خودش از لیست یه سوال انتخاب میکرد و طرف مقابل از لیست خودش رندوم یه جواب میداد؟ یادتون اومد؟ این کاری که اون آآآآقا با قلب من کردن همون بازیه بود. اینو دیشب فهمیدم :)
نمیدونین بعضی وقتا من چقدر ابله میشم. باور نمیکنین.
دو سه مثقال خریت ز خران چیزی نیست
ادمی هست که الحق دو سه خروار خر است
منو میگه :D
امروز با معجزه بیدار شدم. مثه همیشه نبود. این دفعه بابت بیدار شدنم و اینکه چرا تو خواب نمردم دیگه به خدا غر نزدم. ب این وجود که شبش چقدر غمناک و سنگین گذشت.
خدایا شکرت بخاطر دو نفر تو زندگیم. یکی تو اون یکی مامانم. اگه مامانم نبود. بیخیال! حتی نمیشه نبودشو تصور کرد. میدونی دنیا هم نبود اون موقع
نگفتم بهتون؟
دیشب از دو نفر یه جورایی خواستگاری کردم. خیلیم اصولی و محترمانه.
خب
جوابشون منفی بود :)
جالبه هردوشون به این موضوع اشاره کردن که آرزوی خوشبختی و همسر ایده آل میکنن برام! یعنی خیلی ریز به این نکته هه اشاره کردن که خودشون نمیتونستن اون آدمه باشن که قراره منو خوشبخت کنه :)
راجع به خواستگاری زن از مرد سوالی داشتین ادمین مجرب سایت راهنماییتون میکنه :))
یه روزی یکی میاد تو زندگیت بجا همه اونایی که زدن قلبتو شکستن
چیزی که تورو نکشه قوی ترت میکنه. این سگ سیاه افسردگی نتونست جونمو بگیره ولی بجاش خودم کلی قوی تر شدم. اونقدر قوی که یه روزی حتی فکرشم نمیکردم به این قدرتا برسم. این تازه یه نمونه ش بود تو زندگی. واسه من در آینده چالشای درست حسابی و بزرگتری رقم میخوره که دقیقا منو تبدیل به یه فرد فراموش نشدنی میکنه.
چیزی که من انجامش میدم قراره اتفاق می باشه واسه رخ دادن :)
درباره این سایت