روزِ میلاد منست
آمدهام دست کشم
به سر و روی عرق کردهی دنیای خودم
سختمه ولی مرتب خودمو دلداری میدم میگم محیا قوی باش تو با این چیزا کم نمیاری اینا رو به جون میخری که آخرش وقتی یه آدم درجه یک شدی، کلی داستان واسه تعریف کردن داشته باشی.
من میدونم باورِ من خیلی قوی تر از اون شیش قلم قرصیه که دکتر بهم داد. من میدونم وقتی خودم بخوام رویامو بسازم، شاید روزی صدبار فکر خودکشی بزنه به سرم ولی آخرش موفق میشم.
میخوام رو پاهای خودم وایسم
من و این سگ سیاه افسردگی میخواییم دوتایی بریم تا نوک قله. این تصمیم منه. ما با هم میبریم.
درباره این سایت